هفت ماهگیت مبارک .
پسرکم ..شیرینکم ...کاکل زری مامان ..هفت ماهگیت مبارک قندولکم!
روزها پشت سر هم میگذرن و تو هرروز خوشمزه تر از دیروزی ...
پاهاتو تند و تند تکون میدی و ذوق میکنی ...
به چیزای جدید واکنش نشون میدی و دستاتو می بری بالا و می چرخونیشون ..
تق و تق و تق میکوبی روی همه چیزو از صداش خوشت میاد ...
از خواب بیدار میشی و میبینی مامان خوابه خودتو میرسونی بهش و موهاشو می کشی ...
انگشت مامان رو محکم گاز میگیری با اون لثه های بی دندونت...
ساعت بابایی رو می جویی ....
دستت به چیزی میرسه هی تند و تند دستت رو باز و بسته میکنی تا به همشون چنگ بزنی
می گی اهه اهه ...د... (با فتحه) ذوق میکشی..ام...ام... کلی هم با صدای بلندانواع آواز ها رو میخونی
عاشق سیم و تلفن و کیبورد ی..کلا تکنولوژی توی حلقت جاداره مامان جون
بپر بپر هم که دیگه نگو مامان و بابا شدن جامپرهای اختصاصی آقا مهرسام
میدونی چقدر از ماشین لباسشویی خوشت میاد ؟ همش میری جلوش وایمیستی و میخوای بگیریشون کلی با لباسها بازی می کنی
و اما وقتی می خوای بخوابی زمین و زمان رو به هم می دوزی همش دستتو توی هوا می چرخونی و دنبال یه چیزی می گردی تا بگیری منم گاهی پتو گاهی شلوارتو گاهی عروسکتو می دم بهت تو هم اینقدر می چرخونیش تا خوابت می بره
کاش میشد عکستو بذارم که وقتی خوابی چه جوری دهنتو غنچه می کنی و می مکی ....نکنه خواب می بینی که داری می می می خوری؟ هان؟
امروز یه اتفاق بدی افتاد مامان جون من همینجا ازت عذر خواهی می کنم و بهت می گم که خیلی پشیمونم
شما که خیلی شیطون بلا شدی از همه جا میگیری تا وایسی وقتی داشتی جلوی لپ تاپ بازی می کردی منم خواستم ازت زود تند سریع یه عکس بندازم که یه هو دستتو ول کردی و افتادی زمین ..نمیدونی چقدر مامان ناراحت شد
ولی تا بردمت جلوی آینه ساکت شدی و شروع کردی به خندیدن با آینه ....
مامان جون یه ذره مراعات حال منو نمی کنی؟ اینهمه شیرینی تو رو من چه جوری هضم کنم؟ نمی گی مامانی از دست تو دیابت میگیره آخرش؟
همین الان که مامانی می خواست عکسای نازتو بذاره توی وبلاگت فهمید که مموری دوربینش سوخته و چند تا از عکسای خیلی قشنگ شما رو دیگه نداریم که بذاریم توی وبلاگتو این خیلی خیلی مامانی رو ناراحت کرد...ولی بابایی مهربون مموری رو برد داد به دوستش تا عکسای ناز و خوشگل آقا مهرسام رو برامون ریکاوری کرد
اگر هم مواظبت نباشم سه سوته خودتو میسونی لب تخت و آویزون میشی
فقط وقتی میریم تاب بازی شما ازجات تکون نمی خوری و خیلی دوست داری
اینجا هم داری انواع و اقسام صداها رو درمیاری تا بری پشت فرمون و رانندگی کنی
نه به صندلی هم راضی نمی شی عشقکم باید یه فکر دیگه ای بکنیم
آهان حالا دیگه خوشحالی هااااااااااا
اینم کارجدیدی که هر جایی رو میگیری تا بلند بشی ..نیوفتی عمرکم
از حالت نشسته خیلی ماهرانه خودتو میندازی روز پاها و از پشت میدی بیرون تا به حالت چهار دست و پا در بیای ولی هنوز نمی تونی جلو بری کوشولوی من