ماه نهم ماه جدایی
بالاخره رسید...امروز روز سختی بود ...بعد از 18 ماه که هر لحظه و هر ثانیه از عمرم رو با تو بودم ، امروز روز جدایی رسید و من برای چند ساعت از تو شیرین دلبرکم دور بودم .. نمی دونی چقدر سخت بوووووود...هر بار که به یاد اون چشمای نازت می افتادم اشکم می اومد ..یاد اون دستای کوچولوت دلمو هوری می ریخت پایین آروم و قرار نداشتم ...اونقدر از دیدن دلتنگیات دلم به درد میاد که نگوووووو
وقتی میرم سر کار باهات خداحافظی می کنم دقیقا دور شدن منو حس می کنی با اون نگاه نازنینت دنبالم میای و غمی میاد تو چشات ..کاش می مردم و این جوری تو رو غمگین نمی کردم
پسرم ،همه به من میگن پسر بزرگ کردن وقت تلف کردنه !!!!اما من اونقدر عاشقتم که حتی یه لحظه با تو بودن رو با دنیا عوض نمی کنم ...همین که یه لبخند می زنی و اون دوتا دندون موشی ها رو نشونم میدی انگار هر لحظه بهشت رو به من می بخشی و من چه طور می تونم اینهمه لحظه های بهشتی رو تلافی کنم برات ؟؟؟
مهرسامم ..از این که یه مادر نصفه نیمه شدم برات ..ناراحتم سعی می کنم توی ساعت هایی که کنارت هستم جبران کنم خیلی وقت ها چشمام به خاطر بی خوابی سوزش داره ولی باز برای در کنار تو بودن هیچه
.
توی این مدت که برگشتم سر کار 12 سال سابقه کار منو به خاطر 12 ماه مرخصی زیر سوال بردن و از دستم عصبانی هستن اما باز خوشحالم چون همه اینها به زودی حل میشه و اون روزهای زیبا و خوش با تو بودنه که تا آخر عمرم بهترین خاطره های من هستن.
هر بار که تو رو بوسیدم ....روحم تازه شد
هر بار که تو رو بوییدم ....عمر دوباره بود
چند روز اول با بابایی مهربون رفتی سر کارش و خیلی خوش گذرونده بودی ولی حسابی خسته می شدی ولی زیاد بهونه مامان رو نمی گرفتی
بعد از اونم که بابای مهربون من اومد پیشت و تو هم خیلی خیلی دوستش داری ..واقعا ازش ممنونم اگه اون نیومده بود پیشمون توی این چندروز معلوم نبود چه قدر سختی می کشیدیم هردومون ..هنوز هم دارم تلاش می کنم شاید بتونم مرخصی بگیرم و یه مدت بیشتری پیشت بمونم هر چند با خودم می گم شاید از الان عادت کنی بهتر باشه نمی دونم ..تولد 9 ماهگیت بنا به دلایلی که خودت هم می دونی ساده برگزار شد ایشالا تولد 10 ماهگیت بیشتر برات عکس می گیرم
شوماخرعشق فرمون در کارتینگ کیش :
مهندس همه فن حریف و جعبه ابزار :
میزو صندلی نوردی :