واکسن 4 ماهگی!
عزیز دردونه مامان . گل پسر قند عسلم خیلی خیلی ببخشید مامن جون امروز روز واکسنت بود و برای سلامتی خودت مجبوریم این کارو بکنیم عزیز دردونه اونجا همش با اون خنده های شیرینت دل منو آب می کردی نمی دونستی که الان یه سوزن به پات می زنن و اون خنده های شیرینت رو تبدیل به گریه های تلخ می کنن .
کاش به جای تو هزار تا از این سوزنا به من می زدن !
جوجه کوچولو من که طاقتشو نداشتم توی اتاق بمونم ولی به اون خانومه که دوستم بود گفتم آروم بزنه و رفتم بیرون .
وقتی برگشتم وسط گریه هات منو دیدی و شروع کردی به خندیدن . واقعا نمیدونم که یعنی راهی نیست که یه جور دیگه ایمن سازی کنن نه با سرنگ ؟؟؟؟
اینم رد آمپولته مامان جون وای انگاری این سوراخو تو قلب من گذاشتن
بعد از ظهر خیلی بی قراری کردی و برات کمپرس یخ گذاشتیم ولی همش بهش دست میزنی .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی