اولین نشستن ها
تربچه مامان...خیلی خوشحالم از اینکه روز به روز می بینم تواناترو بزرگتر و شیطون تر می شی
از وقتی سه ماهت بود دلت میخواست بشینی وقتی دراز کشیده بودی تا دستاتو می گرفتیم سرتو میاوردی بالا تا به حالت نشسته در بیای بعدشم کلی ذوق می کردی و می خندیدی اما حالا پسرکوشولوی من خودش میشینه تنهای تنها مثل آقاها
عزیز دلم هر چند مدتهاست بد جوری توی قلب من و بابایی نشستی اما تو دنیای واقعی این اولین بارهاست که بدون کمک ما میشینی خیلی هم خوب خودتو نگه میداری آفرین گل پسر زرنگ مامان
بله با شما هستم آقا مهر سام کی گفته از حالا به این کوچولویی بشینی؟؟؟؟هنوز پنج ما ه و نیمه ای آخه کوچول جون
تازه میخوای مثل ما روی مبل بشینی اگه بذارمت پایین و خودم روی مبل باشم جیغ میزنی و اعتراض می کنی .همش میگه : عه عه عه
قربون اون دوق زدنات بشم نفسکم
خیلی زرنگ و ناقلا شدی می خوای با لیوان آب بخوری؟
عه این لیوان چرا هیچی نداره من بخورم ؟
بذار دوباره امتحان کنم شاید یه چیزی برای خوردن داشته باشه
این هم ماجراهای آقا مهرسام که کلا شدی هووی مامان ...فقط میگی موس مال من ببین موس رو شیکوندی به چه روزی در اومده ؟ بس که زدیش به زمین و هوا اینطوری شد عزیزکم
عه آقا مهرسام چرا تنها مونده اینجا؟
مهرسام میگه: نمیدونم والا من پیفو کردم قرار بود مامانم بیاد منو بشوره ولی نمیدونم کجا رفته
فکر کنم خودم باید دست به کار بشم و بشورم کسی سراغم نمیاد از همه شیطونیام عقب موندم
شیرینکم، عسلکم ،عمرکم، نفسکم...اینم برات اسفند دود کردم عزیزکم
مرد کوچک من ایشالاه همیشه تو و همه نی نی ها در پناه خدا سالم باشین