11ماهگی واولین شب یلدا با تو هندونه خوشمزه شیرین وآبدار
سلام سلام و هزار تا سلام
به روی ماه پسرم
و به روی ماه همه دوست جونای مهربونمون
که توی این مدت که مامان خانوم نتونسته بود بیاد و وبلاگ مهرسام جون روبه روز رسانی کنه مارو فراموش نکردن و اینهمه پیام برامون فرستادن و و اس ام اس و تلفن . ما هم خیلی خیلی دلمون برای شما و نگاههای زیباتون تنگ شده بود اما وقعا به علت شیطونک بازیهای زیاد مهرسام و از طرفی فشار کار مامان خانوم این تنبلی پیش اومد که از همه عذر خواهی می کنم و
مهرسام جونم بازیهات دیگه خیلی خاص شده و خیلی هم واکنش های شادی تو نشون میدی و ما رو ذوق مرگ میکنی.
ببین با ماهی حباب ساز چیکار میکنی...میخوای بگیریشون ...اما نمیشه
میخوای بخوریشون .....اما بازم نمیشه
اینم هم از سایر استفاده های روروک که برای استفاده عموم اینجا میذاریم که دستورش هم اینه که
نی نی ها صبح و ظهر و شب قبل از نهار 10مرتبه باید انجام بدن
بعد از این بازیها میرسیم به بازی خطرناک چتر بازی که شما میخوای بری توش وایسی و به دسته چتر تکیه کنی
این باد بادک رو هم مامانی مهربون برات خرید اینقدر که براشون رقصیده بودی ..آقای فروشنده گفته تا یک ماه گازش خالی نمیشه ولی نمیدونم چیکارش کردی که همون شب اول به این روز افتاد راستشو بگو نشستی روش؟؟؟؟؟یا گازش گرفتی ؟؟؟؟؟؟
این طبقه از میز تلویزیون هم که صندلی مخصوص استراحت آقا مهرسام جوونه که بین راه وقتی خسته میشه میره برای استراحت و قنبل مبارک رو میذاره توش تا خستگیش در بره
موویرویری!!!!!!
من فقط باهمین لیوان آب میخورم .....
تاب تاب عباسی ...خدا منو نندازی ...
این تاب خوشگل رو عمه آرزوی مهربون و باباجون از مشهد گرفتن که خیلی خیلی دوستش میداری
فلش خورووووووووون !!!!!
فلش افتاده زمین و شما یه وقت زحمت نکشی با دست برداری همون با دهن بردار !!!
یه روز آفتابی در کنار دریای آرام و تمیز جزیره زیبای کیش ....
وقتی توی بازار پردیس 2 داشتیم می چرخیدیم یه آقایی دووون دوون اومد دنبال ما و ازمون خواست که اجازه بدیم آقا مهرسام جون رو برای تهیه عکس تبلیغاتی ببریم پیششون
پسر کو ندارد نشان از مادر ....از حالا پول شمار شده برای من
پسرم برای غذا خوردنت مامان رو پیر میکنی ..کی می خوای یاد بگیری که این غذا ها برای خوردنه نه برای بازی کردن ؟؟؟؟؟
حالا خوبه که اون لپای نازت آب شدن ؟؟؟
یه شب رفتیم اسکله و شما گل پسر کلی چرخیدی و راه رفتی ولی تازگیها دیگه همش میخوای پیاده روی کنی و ما باید از کمر دوتا بشیم و دستاتو بگیریم تا یه وقت نیوفتی
شب هم موقع خوابیدن بر اثر راه رفتن زیاد پاهات درد میگره و بیقراری میکنی بابا هم برات پاهاتو با پماد یا وازلین ماساژ میده و آروم میشی
این هم یکی از حیله های غذا دادن به مهرسام جونه :آبنبات چوبی
هر وقت دهانتو برای خوردنش باز کنی یه قاشق غذا بهت میدم
مامانی توی یه مسابقه پیش بینی نتایج فوتبال شرکت کرد (البته به کسی نگین هاا تمام جواب ها رو از بابایی پرسیده بود) که یه هو بهمون زنگ زدن و گفتن شما برنده شدین و میتونین به مبلغ 200هزارتومن از فروشگاه لوازم ورزشی خرید کنین
ماهم جایزه رو بین خودمون تقسیم کردیم و این هم سهم آقا مهرسام بود : یه خونه جنگلی خیلی خیلی خوشگل که از یکی دوسال دیگه خیلی به دردت می خوره .
من که توی خاطرات کودکیم یه خونه کوچولو رو خیلی دوست داشتم و معمولا بابام با متکا یرام درست می کرد و شب به شب خونه من خراب میشد چون همه می خواستن با متکاشون بخوابن !!!
خودت مقایسه کن :
عکس مهرسام جون هندونه شب یلدای پارسال مون :
عکس مهرسام جون هندونه شب یلدای امسالمون :
خدایا شکرررررررررررررررررت
لپ تاپ نوردی !!
یعنی موقع وبلاگ آپ کردن یه همچین روزگاری دارم من !!!!!!!
فقط بیرون از خونه راضی هستی که توی روروک بشینی ولی بازم زودی خسته میشی و میخوای راش ببری و هولش بدی این نشون میده که استعداد خوبی برای نمکی شدن داری هاااااا!!!!!!
گردش در محوطه خونمون
روزها يكی پس از ديگری به پايان
می رسند...
و در پی روزها
عمر من...دست در دستان تو
چيزی به نام " عشـــــق "
زمزمه می کند .